عجب بابا
چی فکر میکردیم چی شد. پیچش نمیدم لپ کلام اینجاست که حال حاضر با تصورات خوش و شیرین شکل گرفته درذهن از بدو تولد تا الان جور نیست. یعنی چی؟ منظور اینه که یا زیادی خودتو دست بالا گرفتی یا اینکه خیال خام در سر میپروروندی. حداقل با خودم یکی که تعارف ندارم.
جالبه برام که این ذهنیت خوش و شیرین چه جوری شکل میگیره. کسی که به آدم مستقیم دیکته نمیکنه، پس این خودتی که اینجوری به دنیا نگاه کردی.
به نظر من کسی خوشبخته که با خودش رودرواسی نداشته باشه. اگه نمیتونی، حرص نخور. اگه میتونی، زیادی پف نکن. آدم بعضی وقتها این قدر غرق زندگی میشه که حال حوصله فکر کردن به صلاحو مصلحت خودشو هم نداره. نه اینکه حالشو نداشته باشه، چون کار سخت و پر هزینهای هست هی پشت گوش میندازه.ولی اگه بشینی او خودتو نقد کنی میبینی چه قدر سوتی دادی تا حالا.
اصلا قصد ناشکری ندارم، اتفاقا هر شب شکر اینی که هستم به جا میارم. فقط سعی کن از این به بعد تو زندگیت اینهارو هم در نظر بگیری:
خوشحال باش از اینی که میتونی برای خودت تصمیم بگیری.
واقع گرا باش و هیچ موقع از حقیقت نترس.
ضعف هاتو بشناس، تحلیلش کن و از فائق اومدن بر اونها لذت ببر.
کاری رو که شروع کردی تموم کن.
یاد بگیر از زندگیت لذت ببری.
...
...
(در حال زور زدن برای ساختن یک آهنگ)