نمیدونم چرا ما سحر خیز نشدیم، از زمانی که یادمه همینطوری بود، شب ها بیدار تا دیر وقت، صبح ها بیدار شدن مثل گربه گیج!!
تو دوران دبیرستان همیشه قبل از شروع مدرسه باید صف می بستیم، ناظم می رفت اون بالا و از پشت میکروفون از جلو نظام می داد، بد یکی قرآن میخوندو، اگه حوصله داشتن سرود ملی برامون میذاشتن. حالا اگه به موقع به صف نمی رسیدی، باید پشت در مدرسه می موندی، و منتظر ناظم می شدی که بیاد و به خدمتت برسه، اسم هم داشیتم ،تاخیریها !!! خلاصه ما همیشه قریب به اتفاق جزء همین تاخیریها بودیم.
دوران لیسانس هم فکر کنم یک بار نشد من کلاس ساعت ۸ صبحو سر وقت برم. استادها هم عادت کردبودن منو با تاخیر ببینن سر کلاس.
دوران Master`s هم که دیگه بدتر، کلاسها همه ظهر بود و ما هم دریغ نمی کردیم تا لنگه ظهر خواب بودیم هر روز. البته نا گفته نماند که همۀ این زمان در طول شب جبران می شد، تا ساعت ۳، ۴ صبح هم که شده ولی کارو انجام میدادم.
الان هم که کار می کنم اوضاع از این قراره. حالا اسمشو شانس میخوایم بذاریم یا بد شانسی، این قضیۀ خواب صبح، هم چنان مارو بی بهره نگذاشته. Microsoft سیاستش اینجوریه که وقتی پروژه رو بهت داد، دیگه کاری نداره که چهجوری انجامش میدی، مهم اینه که انجام بشه. حالا میخوای شب بیای سر کار یا صبحِ کل سحر، فرقی نداره. به قول خودشون Flex Time. حتی می تونی سر کار نیای و از خونه کار کنی، ولی کارو باید سر موقع تحویل بعدی.
ما هم طبقه عادت قدیم از خوابه صبح غافل نشدیم زمان بندی جوری شده که ناهارو صبحانه یکی بشه :)
محیط کار هم جالبه، اکثریت قالب از ملیت هندی چینی هستن، به ندرت آمریکایی میبینی. ایرونی هم خیلی کم داره. فکر کنم توی کل مایکروسافت کلاً ۷۰، ۸۰ نفر بیشتر نباشن(با بحساب آوردن تمام آمریکای شمالی و اروپا).
تو دوران دبیرستان همیشه قبل از شروع مدرسه باید صف می بستیم، ناظم می رفت اون بالا و از پشت میکروفون از جلو نظام می داد، بد یکی قرآن میخوندو، اگه حوصله داشتن سرود ملی برامون میذاشتن. حالا اگه به موقع به صف نمی رسیدی، باید پشت در مدرسه می موندی، و منتظر ناظم می شدی که بیاد و به خدمتت برسه، اسم هم داشیتم ،تاخیریها !!! خلاصه ما همیشه قریب به اتفاق جزء همین تاخیریها بودیم.
دوران لیسانس هم فکر کنم یک بار نشد من کلاس ساعت ۸ صبحو سر وقت برم. استادها هم عادت کردبودن منو با تاخیر ببینن سر کلاس.
دوران Master`s هم که دیگه بدتر، کلاسها همه ظهر بود و ما هم دریغ نمی کردیم تا لنگه ظهر خواب بودیم هر روز. البته نا گفته نماند که همۀ این زمان در طول شب جبران می شد، تا ساعت ۳، ۴ صبح هم که شده ولی کارو انجام میدادم.
الان هم که کار می کنم اوضاع از این قراره. حالا اسمشو شانس میخوایم بذاریم یا بد شانسی، این قضیۀ خواب صبح، هم چنان مارو بی بهره نگذاشته. Microsoft سیاستش اینجوریه که وقتی پروژه رو بهت داد، دیگه کاری نداره که چهجوری انجامش میدی، مهم اینه که انجام بشه. حالا میخوای شب بیای سر کار یا صبحِ کل سحر، فرقی نداره. به قول خودشون Flex Time. حتی می تونی سر کار نیای و از خونه کار کنی، ولی کارو باید سر موقع تحویل بعدی.
ما هم طبقه عادت قدیم از خوابه صبح غافل نشدیم زمان بندی جوری شده که ناهارو صبحانه یکی بشه :)
محیط کار هم جالبه، اکثریت قالب از ملیت هندی چینی هستن، به ندرت آمریکایی میبینی. ایرونی هم خیلی کم داره. فکر کنم توی کل مایکروسافت کلاً ۷۰، ۸۰ نفر بیشتر نباشن(با بحساب آوردن تمام آمریکای شمالی و اروپا).
روال کار جالبه، یه پروژه برات تعریف میکنن، باقیش با خودته که بری تحقیق کنی و ته و توشو در بیاری. این هندیها برام جالبه کاراکترشون، اولا زبانشون بد نیست به طور کل، هر چند لهجه غلیظ هندی دارن ولی مفهومو راحت می رسونن. بعد هم بلا نسبت شما مس خر کار میکنن... از چینیها بد تر. ولی آدمهای خوش مشربی هستن. فرهنگشون با ما خیلی نزدیک، اینم به واسطه مناسبات دو کشور از دوران کهن هست، بارزترین مثالش جنگ زمان افشاریان ایران با سلاطین گورکانی هنده.
تو طول یک روز کاری این بارزترین مواردی که باهاشون سرو کله می زنی:
انبوه ایمیل ها، روزی حد عقل ۱۰۰عدد فقط توی تیم خودمون رد و بدل میشه. حتی اگه به تو مربوط نباشه همه ایمیل هارو باید به دقت بخونی تا از ماجرا خارج نباشی.
Meetingها هست که باید حاضر بشی، گوش کنی ، و ارائه نظر کنی که لازمش مطالعه زیاد و به روز بودنه.
رفع اشکالات برنامهایی که نوشتی.
انبوه ایمیل ها، روزی حد عقل ۱۰۰عدد فقط توی تیم خودمون رد و بدل میشه. حتی اگه به تو مربوط نباشه همه ایمیل هارو باید به دقت بخونی تا از ماجرا خارج نباشی.
Meetingها هست که باید حاضر بشی، گوش کنی ، و ارائه نظر کنی که لازمش مطالعه زیاد و به روز بودنه.
رفع اشکالات برنامهایی که نوشتی.
و از همه مهمتر حاضر شدن در جلسه ۱۵ دقیقی که هر روز آخر وقت تشکیل میشه برای گزارش کاری که در طول روز انجام دادی. این متد به اسم Scrum معروف هست. یه کم ناخوشایند به نظر می
رسه، مثل اقرار گرفتن می مونه، ولی نتیجش جالبه، اینطوری کارها خیلی سرو سامون می گیره.
به هر حال تجربه کاری جالبی اگه بخوایم قیاس کنم با سیستم ادارات و شرکتهای داخل ایران. توی پست های بعدی سعی می کنم با جزئیات بیشتری مقایسشون کنم.