-اینجاش جالب بود. باید از فرودگاه تا Redmon (که Microsoft اونجا واقع شده) رانندگی می کردم اون نقشه بدست توی تاریکی شب. بعد اونجا یه جایی بود که درش با یک کد عبور با می شد. درو که باز کردم یک پاکت که روش اسممو نوشته بود دیدم. توی پاکت باز یک نقشه و یک دسته کلید بود که آدرس خونمو نشون می داد. خلاصه به هزار بدبختی رسیدم به خونه.
-یک خونه دوخوابه کاملاٌ مبله به این قرار:
-روز بعد دیدار با Manager ی که تا بحال ندیده بودمش. یه جوون 35 ساله هندی آدم خوبی بود. چیزی که بیشتر هیجان زدم کرده بود دیدن Microsft بزرگ برای دفعه اول بود.
-روز شروع کار. دو روز برامون Orientation گذاشته بودن. وقتی وارد ساختمون شدم اصلاٌ باورم نمی شد. حدود 100 - 120 نفر دیگه هم اون روز کارشونو شروع می کردن.... کمپانی به این بزرگی در این ابعاد نیرو تازه می گیره.
حدود یک ماه که مشغول کارم. چه قدر دانستهای دانشگاه به کمک آدم میاد.