۱۳۸۷ آذر ۳۰, شنبه
برای خودم
فردا می تونست یک روز متفارت باشه(هنوز هم می شه ولی... ، پر کردن این سه نقطه خیلی انرژی می خواد)
امروز به یکی از دوستام حسودیم شد، نه اینکه خدایی ناکرده بدشو بخوام، ولی دوست داشتم یک بار حس اونو تجربه کنم .
دوست داشتم بعضی مواقع منطقی فکر نمی کردم، بد هم نیست برای یک مدت تجربشو داشته باشم. زندگی کوتاست.
یک جایی می خوام برم ولی احساس می کنم مهمون ناخوده به حساب میام(ممکنم هست اینجوری نباشه ولی این حس مانع از قدم برداشتن من می شه).
غرور خوبه یا بد؟
من هرموقع یک تصمیم مهم می خوام بگیرم روی یک کاغذ می نویسم. یک ستون خوبها، یک ستون بدها و در پایان هم نتیجه.
این دفعه نتیجش عجیب در اومد. 90 درصد خوبها و 90 درصد بدها. یعنی به عبارتی یا می رسه نوک کوه و یا می افتی ته دره.
شما اگه جای من بودید چگونه تصمیم می گرفتید؟
آفیس ماکروسافت، شنبه ساعت 1:50 بامداد در یک شب برفی
۱۳۸۷ آبان ۱۸, شنبه
خیال خام
۱۳۸۷ آبان ۴, شنبه
یه نفس راحت
-اینجاش جالب بود. باید از فرودگاه تا Redmon (که Microsoft اونجا واقع شده) رانندگی می کردم اون نقشه بدست توی تاریکی شب. بعد اونجا یه جایی بود که درش با یک کد عبور با می شد. درو که باز کردم یک پاکت که روش اسممو نوشته بود دیدم. توی پاکت باز یک نقشه و یک دسته کلید بود که آدرس خونمو نشون می داد. خلاصه به هزار بدبختی رسیدم به خونه.
-یک خونه دوخوابه کاملاٌ مبله به این قرار:
-روز بعد دیدار با Manager ی که تا بحال ندیده بودمش. یه جوون 35 ساله هندی آدم خوبی بود. چیزی که بیشتر هیجان زدم کرده بود دیدن Microsft بزرگ برای دفعه اول بود.
-روز شروع کار. دو روز برامون Orientation گذاشته بودن. وقتی وارد ساختمون شدم اصلاٌ باورم نمی شد. حدود 100 - 120 نفر دیگه هم اون روز کارشونو شروع می کردن.... کمپانی به این بزرگی در این ابعاد نیرو تازه می گیره.
حدود یک ماه که مشغول کارم. چه قدر دانستهای دانشگاه به کمک آدم میاد.
۱۳۸۷ شهریور ۲۳, شنبه
بعضی موقعها
۱۳۸۷ تیر ۲۰, پنجشنبه
Conference Imaging Science SIAM 2008
اگه به صورت فلشبک بهش نگاه کنم این طوری بود:
(مکافات رد شدن از مرز آمریکا(حتی با گرین کارت)
- فرودگاه سندیگو، ساعت ۱۱ صبح، هوای عالی
لوگو کنفرانس
نمایش نهنگ های قاتل در Sea World
۱۳۸۷ تیر ۳, دوشنبه
گرفتاریٍ پر از بی حوصلگی
این هفته برام خیلی اهمیت داره. از یک طرف درسمو تموم می کنم و از طرف دیگر سرنوشتمُ برای بعد تعیین می کنم. پس فردا مصاحبه نهایی با ماکروسافت دارم. آدم وقتی از ایران خارج می شه تازه می فهمه جامه عمل پوشوندن به آرزوهاش چه قدر راحت تره.
این یه هفته باقی مونده یه آرامش خاصی داره. یه آرامش عذاب دهنده. شاید بشه تشبیهش کرد به آرامش قبل از توفان.
کمبود انگیزه، احساس ورم کردگی کاذب.
ولی با همه اینها هیجان تموم شدن اینا برام شیرینه. دوست دارم بعدا بشینم خودمو از دید یه شخص ثالث نقد کنم.
۱۳۸۷ خرداد ۲۶, یکشنبه
چریدن برای بقا
داشتم می گفتم، درسای اون موقع، برنامه نویسی پیشرفته، برنامه نویسی شیء گرا، سیستم عامل.... کلی شو یادم رفته بود. الان این کاری و که میکنم اسمشو می ذارم چریدن، به عبارتی چریدن برای بقا
۱۳۸۷ خرداد ۲۱, سهشنبه
مشغولیت همه جانبه
وقتم به سختی برای خودم می مونه
تز، گوگل، مایکروسافت..... همه همه...
به ظاهر زیاد هم نیستا ولی مشغولیت ایجاد می کنه . مشغولیت همه جانبه
شروع یه مرحله جدید زندگی هست، تجربه شو ندارم
فقط از این خوشحالم که این خودم هستم که برای خودم تصمیم می گیرم
دلم به یه ماه دیگه خوشه، آمریکا بعد هم خونه، بعدِ دو سال ناقابل
۱۳۸۷ خرداد ۱۶, پنجشنبه
Medical Question form
مهرداد در حال تز نوشتن-م.م-
۱۳۸۷ فروردین ۲۰, سهشنبه
Ideology
سوسياليست: كسي كه نصف دارائي هاي خود را به همسايه مي دهد به اميد روزي كه همسايه هم نصف دارائي هاي خود را به او بدهد.|
مائوئيست: كسي كه گاوهاي شما را تصاحب مي كند تا براي دوشيدن هر يك از آن ها 300 نفر را به كار بگمارد.
كاپيتاليست: كسي كه گاو خود را مي فروشد و به جايش دو گوساله نرو ماده مي خرد تا در آينده زاد و ولد كنند و سرمايه اش چند برابر شود.
فاشيست: كسي كه گاو شما را تصاحب مي كند تا مجبور شويد شير مورد نياز خود را فقط از او بخريد.
نازيست: كسي كه گاو شما را تصاحب مي كند تا در صورت مطالبه اگر از نژاد او نبوديد، خود شما را هم تيرباران كند.
ليبراليست: كسي كه براي ترويج آزادي بيان و عقيده تا آنجا پيش مي رود كه به پيروزي سوسياليست ها يا كمونيست ها منجر نشود.
پوپوليست: كسي كه مردم فقير را با شعار "زندگي بهتر" به دور خود جمع مي كند تا با كمك آن ها كساني كه داراي زندگي بهتري هستند را از سر راه بر دارد.
ديكتاتور: كسي كه از مردم مي خواهد گاو آن ها بايد همانطور شير بدهد كه گاو او شير مي دهد.
امپرياليست: واژه اي طلايي كه همه دولت ها مي توانند بدون نگراني و به بهانه مبارزه با آن ، فقر، بيماري و عقب ماندگي كشور خود را توجيه و حتي يك پيروزي به حساب آورند.
ماركسيست: كسي كه از افكار فيلسوف آلماني "كارل مارکس" پيروي مي كند. يكبار "ماركس" در مواجه با دیدگاه های مختلف پيروان خود گفته بود: "خوب است حداقل خودم میدانم كه مارکسیست نیستم!".
هندوئيست: كسي كه مي داند چگونه بايد گاو خود را بيشتر از همسرخود دوست بدارد.